داستان ما یکیست، حمایت جمعی از زندانیان سیاسی زن محبوس در زندان اوین از جامعه بهایی ایران

۲۸ خرداد ۱۴۰۳، ۱۶:۵۱

 

ده تن از زندانیان سیاسی زن محبوس در بند زنان زندان اوین به نام‌های محبوبه رضایی، هستی امیری، سمانه اصغری، سکینه پروانه، مريم يحيوى، ناهید تقوى، نرگس محمدی، آنیشا اسداللهی، سپیده قلیان و گلرخ ایرایی با انتشار نامه‌ای ضمن حمایت از جامعه بهایی ایران اعلام کرده‌اند که و سکوتمان در برابر ستم اعمال آنرا برای رژیم کم هزینه کرده وموجب تکرار و تشدید فشارها خواهد شد.

 

متن کامل این بیانیه که نسخه‌ای از آن به دست هه‌نگاو رسیده است در پی می‌آید؛

تضاد در دیدگاه سیاسی و باورهامان مانعی بر حمایت از حق نبوده نیست و نخواهد بود؛ و سکوتمان در برابر ستم اعمال آنرا برای رژیم کم هزینه کرده وموجب تکرار و تشدید فشارها خواهد شد.

هموطنان بهائی مان طی دهه ها استبداد همواره از تمام حقوق اجتماعی محرومبوده اند. در دهه ی شصت و با حذف فاجعه بار مخالفان سیاسی و دگراندیشان، نزدیک به سیصد نفر از هموطنان بهائیمان توسط حکومت سر به نیست، مفقود الاثر یا اعدامشدند و هزاران نفر نیز بی بهره از کمترین حقوق اجتماعی از خانه های خود بیرون رانده شدند.

یکی از تکان دهنده ترین روایت‌هایی که از جامعه ی بهائی شنیده ایم مربوط به اجرای حکم ۱۰ زن در دهه ی شصت است که با هم به قتلگاه برده شدند و در مقابل چشم دیگری به ترتیب اعدام شدند تا آخرین شان که نوجوانی زیر ۱۸ سال بود که طبق معاهده‌های بین المللی کودک محسوب میشود و پیش از بازداشت مشغول به تحصیل بود و تدریس به کودکان خردسال نوجوانی که تنها تضادش با سیستم باور و عقیده ای بود که در زندگی اجتماعی اش نیز نمودی نداشت. با سالها حبس و هم زیستی با زنان بهائی و مشاهده ی فشارها و محرومیتهایی که به سبب تفاوت عقیده بر خود 

خانواده هاشان تحمیل شد و شنیدن روایت هاشان از گذشته تا کنون و قیاس آن با آنچه همواره بر دگراندیشان تحمیل می شود؛ در می‌یابیم که به واقع داستان ما یکیست. ما که همواره به سبب تفاوت دیدگاه سیاسی یا عقیدتی به طرق مختلف از عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی حذفمان کرده اند و برخی مان را از حق حیات محروم نموده اند.

سلب حق حیات و محروم کردن از حقوق اجتماعی شهروندی مدنی و در پی آن مصادره یا تخریب اموال و داشته های بهائیان از دیرباز رخ میداد و به روالی برای سیستم سرکوبگر بدل شد.

شنیدن روایت مادری در یکی از روستاهای شمال ایران که با چهره ای رنج کشیده و کمری خمیده در حین کار بر زمین کشاورزی مورد هجوم تخریب گران قرار گرفته بود و تلاش میکرد ماموران را از تخریب باغ و کاشانه اش منع کند؛ اندوه بزرگی بود. مادری که فرزندش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود و حالا نیز به سبب عقیده ای مورد کین رژیم خاکش را خانه اش را و زمینی که منبع معاش و ماحصل یک عمر زندگی اش بود را ویران بی بهره یا از او دریغ کردند.

ما سال‌ها تجربه ی زیستن با مهوش ثابت و فریبا کمال آبادی و دیگر شهروندان بهائی را داشته ایم و بسیار از آنان آموخته ایم. علاوه بر آنچه که بر خود و خانواده هایشان به سبب سالها حبس تحمیل شده است محروم کردن جامعه از حضور و آموزه هایشان رنجی گران است.

سکوت ما در برابر این ستم مضاعف بر گروهی از جامعه که حتا زیستن شان نیز به عنوان شهروندان بهائی جرم انگاری شده است این جنایات را برای رژیم کم هزینه کرده است و راه را برای تکرار و تشدید آن هموار مینماید.

تضاد در دیدگاه سیاسی یا باورهامان مانعی نبوده نیست و نخواهد بود بر حمایت از "حق". همان گونه که با تضادهای سیاسی و عقیدتی در برابر سرکوب ایستاده ایم و کف خیابانهای ایران را به عرصه ای برای مطالبه ی حق بدل

کرده ایم حال نیز در کنارهم هستیم.

تا پایان دادن به رنج مضاعفی که بر هم وطنان بهائیمان تحمیل می‌شود در کنارشان ایستاده‌ایم

 

محبوبه رضایی، هستی امیری، سمانه اصغری، سکینه پروانه، مريم يحيوى، ناهید تقوى، نرگس محمدی، آنیشا اسداللهی، سپیده قلیان و گلرخ ایرایی.

خرداد ۱۴۰۳ بند زنان زندان اوین


بیشتر بخوانید در همین زمینه