سقز؛ امجد امینی پدر ژینا امینی به دلیل حمایت از پخشان عزیزی به تبلیغ علیه نظام متهم شد
ههنگاو؛ جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳
امجد امینی، پدر ژینا امینی که توسط ماموران حکومتی در تهران کشته شد و منجر به آغاز جنبش ژن ژیان ئازادی شد، اخیراً توسط دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران چند بار احضار و به "تبلیغ علیه نظام" متهم شده است.
بر اساس گزارش رسیده به سازمان حقوق بشری ههنگاو، اخیراً امجد امینی، ۵۴ ساله و پدر دادخواه ژینا امینی، توسط دادگاه انقلاب سقز به " تبلیغ علیه نظام" متهم شده است. وی اعلام کرده است که این پرونده به خاطر یک استوری اینستاگرامی بوده که در باره پخشان عزیزی، زندانی سیاسی کُرد و محکوم به اعدام منتشر کردهام.
امجد امینی با انتشار پستی در اکانت اینستاگرامی خود نوشته است ۲۹ دی ماه به شعبه اول بازپرسی دادگاه سقز احضار و از بابت اتهام "نشر اکاذب" تفهیم اتهام شدهام. اما اکنون به "تبلیغ علیه نظام " متهم شدهام، اتهامی که در احضاریه ارسالی برای من وجود نداشته است.
آقای امینی ضمن اشاره به تناقضات آشکار در این پرونده نوشته است " با خود گفتم هرچه بادا باد، اگر نروم هم از ضربه باطوم در امانم و هم چون در عمر ۵۴ سالهام بیماری زمینهای نداشتهام، بهانهای برای مرگم نیست، هر چند با از دست دادن دختر بیگناهم زندگی من و همسر مرگ تدریجی است."
وی در ادامه نوشته است " در گفتار بازپرس و متن احضاریه فقط اتهام نشر اکاذیب به من ابلاغ و تفهیم شد، اگر بازپرس هم نمیگفت معلوم بود شاکی همان اداره است که صالح عطایی دبیر فقید کُردستانی به سلف آن (اداره بی تابلو) (منظور اداره اطلاعات میباشد) میگفت."
قابل ذکر است که امجد امینی ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ نیز همزمان با اولین سالگرد قتل حکومتی ژینا امینی توسط نیروهای اداره اطلاعات بازداشت شده بود.
متن کامل پست اینستاگرامی امجد امینی به شرح زیر است؛
از نه ثقل سامعه دارم ، نه ضعف بینایی
وقتی به اتهام نشر اكاذيب احضار و تفهیم اتهام میشوی ولی خروجی اتهام تبلیغ علیه نظام میشود به وکیل وقاضی مراجعه نكن!
روز ۲۴ دیماه، با مهلت پنج روزه به شعبه اول بازپرسی دادسرای سقز احضار شدم. چون پس از ۲۸ ماه مرگ غریبانه دختر دلبند ایرانیان و کردان در سراسر جهان #ژینا - مهسا - امینی # علیرغم دهها بار آمد و رفت خودم و وکلای پرونده؛ آقایان صالح نیک بخت و علی رضایی و تقدیم دهها لایحه و درخواستهای قانونی گوناگون با ایرادات متعدد حقوقی به هیچ یک از آن توجه نشده نومیدم به حضور در دادسرا خوشبین نیستم.
با خود گفتم هر چه بادا باد اگر نروم هم از ضربه با طوم در امانم و هم چون در عمر ۵۴ ساله ام بیماری زمینه ای نداشته ام بهانه ای برای مرگم نیست هر چند با از دست دادن دختر بیگناهم زندگی من و همسرم مرگ تدریجی است به عنوان شهروند درجه سوم در این ولایت محنت زده و رعایت قانون و نیمه تعطیل بودن پنج شنبه ها ، روز شنبه ۲۹ دیماه در بازپرسی حضور یافتم در گفتار باز پرس و متن احضاریه فقط اتهام نشر اکاذیب به من ابلاغ و تفهیم شد. اگر باز پرس هم نمی گفت معلوم بود شاکی همان اداره است که صالح عطایی دبیر فقید کردستانی به سلف آن اداره بی تابلو میگفت . چون باز پرس با نزاکت رفتار کرد و وثیقه و کفیل هم نخواستند و بر خلاف ادارات تهدید ی نبود خودم را سرزنش کردم چرا به دادسرا بد بین و نومیدم!
هنوز ٤٨ ساعت نگذشته بود ورقه دیگری به اینجانب ابلاغ شد که در اتهام نشر اكاذيب تفهیم شده قرار منع تعقیب صادر شده ولی به اتهام تبلیغ علیه نظام که نه در احضاریه بود و نه بازپرس به من تفهیم کرده بود، مجرم هستم و قرار جلبم به دادرسی صادر شده است فردای آن روز دو پیام دیگر هم آمد که در دادگاهای کیفری و انقلاب پرونده دارم تشکیل این پروندها به دنبال استوری بود که برای پخشان عزیزی گذاشته بودم.
تناقض در تشکیل این پروندها مرا به یاد داستان جمهوری خواهی رضا خان میرپنج و شعر مشهور شاعر نامدار کورد میرزاده عشقی در مورد اختلاف عروس و مادر شوهر در سقز انداخت! مردم کوچه و بازار میگویند در بعضی پروندها اگر کارت به دادگستری کشید " احضاریه و دادسرا و دادگاه و وکیل و قانون را بزار کنار بیا شاکی رو...
به هر حال جریان را برای هر وکیل و قاضی و حقوق خوانده ای تعریف میکنم باور نمیکنند. میگویند حتما قاضی چیزی دیگری گفته و احضاریه ی دیگری فرستاده است. شاید دچار ثقل سامعه و کاهش بینایی شدید.
امکان ندارد در احضاریه و گفتمان باز پرس اتهام نشر اکاذیب نوشته و گفته شود و خروجی ان تبلیغ علیه نظام باشد. این تخلف بزرگی است. چند پرینت از احضاریه دارم و در سوراخ و سنبه ها قایم کرده ام که مبادا بگویند احضاریه شما آن نیست که میگویید از متخصص گوش و حلق و بینی هم باید گواهی قرص و محکم بگیرم که ثقل سامعه ندارم و اتهامی که تفهیم شده