تهدیدهای فرامرزی جمهوری اسلامی علیه مخالفان؛ گفتوگو با مسیح علینژاد
مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان، پس از جلسهای در تاریخ دوم آبان ۱۴۰۳ با مقامات افبیآی و وزارت دادگستری آمریکا، اعلام کرد که چهار نفر از مقامات سپاه پاسداران جمهوری اسلامی، از جمله روحالله بازقندی، از مسئولان ارشد ترورهای فرامرزی و نزدیکان حسین طائب، در نقشه ترور وی دست داشته و آن را سازماندهی کردهاند. بر اساس کیفرخواست دادگاه فدرال نیویورک که در روز سهشنبه اول آبان منتشر شد، این افراد به اتهام طرحریزی برای ربودن و قتل خانم علینژاد در سال ۱۴۰۱ تحت پیگرد قانونی قرار دارند.
این اقدام بخشی از یک الگوی مداوم و سیستماتیک تعقیب و ترور مخالفان جمهوری اسلامی ایران در خارج از مرزهای کشور است؛ روندی که از ابتدای تأسیس این حکومت شاهد بودهایم. از نمونههای این ترورها میتوان به قتلهای شاپور بختیار، عبدالرحمن قاسملو، و فریدون فرخزاد اشاره کرد. همچنین، این حکومت طی سالهای اخیر تلاشهایی برای ربایش و ترور فعالان در اقلیم کردستان عراق به اجرا گذاشته است.
ههنگاو: از دیدگاه شما به عنوان یک خبرنگار و فعال حقوق زنان، چرا حکومت ایران تا این حد به ترور مخالفان خود اصرار میورزد، تا جایی که با توجه به آخرین گزارشهای «اف بی آی» یک فرمانده ارشد سپاه و سه سپاهی دیگر در تلاش برای اقدام به ترور اخیر شما بودهاند؟
علینژاد: من معتقدم که جمهوری اسلامی سه ستون دارد که بر اساس این سه ستون تلاش کرده است که هم ایدئولوژی خود را در جهان گسترش بدهد و هم خودش دوام بیاورد و بر اساس آن در قدرت بماند. ایدئولوژی «مرگ بر اسرائیل»، «مرگ بر آمریکا» و «حجاب اجباری». اما امروز شاهدیم که جمهوری اسلامی از یک ستون اصلی بیشتر به وحشت افتاده است: زنان و مساله حجاب. درست است که جمهوری اسلامی از آمریکا و اسرئیل هم میترسد ولی به نظر من هراس اصلی جمهوری اسلامی از زنان است.
یعنی به نظرم مسئله مقاومت علیه حجاب اجباری پاشنه آشیل جمهوری اسلامی است و میداند که این آغاز یک انقلاب درخشان زنانه است که از آن وحشت دارد. آن چیزی که در مورد خود من از آن وحشت دارد و به خاطرش نقشه کشتن مرا میکشد، مساله پرداخت من به زن و مساله حجاب است. به عنوان مثال زمانی که بسیجی معروف به «بسیجی دهانگشاد» به بی بی سی فارسی گفت: «من حاضرم پول به کسی بدهم که زبان و سینههای مسیح علینژاد را ببرد، تا به ایران و برای خانوادهاش بفرستیم»؛ من خواستم اینجا علیه او شکایت کنم تا توجه جامعه جهانی را به سطح وحشیگری حکومت که بازویهای سرکوبش، مثل بسیج، چطور با زنان برخورد میکنند؛ جلب کنم. پس به دفتر حفاظت جمهوری اسلامی در آمریکا رفتم که شکایتی علیه او ثبت کنم. آنجا برای من جالب بود که به من گفتند باید حجاب سر کنی و مرا به داخل راه ندادند. من گفتم «اساسا دلیلی که من تهدید به قتل شدهام اینست که علیه حجاب اجباری مبارزه میکنم. ولی گویا اینجا اینکه من تهدید به قتل شدم برای شما مهم نیست و فقط اینست که من حجاب سرم نمیکنم». آنجا من هم مثل زنان در ایران نافرمانی مدنی کردم، دوربینم را به دستم گرفتم به سرعت وارد ساختمان شدم و سعی کردم خودم را به دفتر محافظت جمهوری اسلامی در آمریکا برسانم. اگر ویدئو را ببینید متوجه میشوید که آنجا جلوی من را گرفتند و گفتند به «سکرت سرویس» زنگ بزنید تا دستگیرش کنند. خب ۴۶ سال است جمهوری اسلامی میگوید آمریکا بزرگترین دشمن ماست؛ اما در چنین بزنگاهی برای رها شدن از یک زن ایرانی بی حجاب دست به دامن پلیس همین شیطان بزرگ شدند. این همان چیزی است که باعث شد آنها بترسند ازچند میلیون زن ایرانی چون میدانند ما چیزی برای از دست دادن نداریم و خب برای همین است که تلاش میکنند مرا بکشند، چون با کمپینهای «آزادی یواشکی»، «چهارشنبههای سفید» و «دوربین ما اسلحه ما»، در این ده سال اون زنان شجاع و شهروندان عادی که دیده نشده بودند را به رخ جمهوری اسلامی کشیدم.
خب این زنان همدیگر رو پیدا میکنند و قدرتمند میشوند و اینها از این قدرت میترسند. سالهاست جمهوری اسلامی به ما اتهام میزند که ما «جاسوسان آمریکا» و «عروسکهای دست غرب» هستیم. در صورتی که این حکومت در همین لحظه با آمریکا و غرب در حال مذاکره است که در قدرت بماند. جمهوری اسلامی جلوی غرب کوتاه میآید ولی میداند زنان در ایران با او مذاکره نمیکنند؛ چون سکولاریسم و دموکراسی میخواهند و زنی که مزه آزادی را چشیده باشد با این حکومت دشمن آزادی و قاتل مذاکره نمیکند. این نشان میدهد که چرا جمهوری اسلامی از مخالفان خودش بیشتر از آمریکا میترسد و در حین مذاکره با آمریکا مخالفان خودش را میکشد. خصوصا در جریان جنبش «زن زندگی آزادی» ترس حکومت به مراحل افزونتری هم رسیده است، تا جایی که در این راه از هیچ تلاشی برای از همپاشیدن همبستگی ایجاد شده میان مردم در ایران از طریق مطرح شدن شعار زن زندگی آزادی دریغ نکرده است. از جمله این فشارها بیشتر کردن عملیاتهای تروریستی برای حذف مخالفین در خارج از کشور در حین سرکوبهای شدید در داخل ایران نسبت به زنان و دیگر اقلیتهاست.
ههنگاو: چگونه میتوان امنیت فعالان خارج از کشور را در برابر تهدیدهای جمهوری اسلامی تامین کرد؟ آیا جوامع بینالمللی در این زمینه اقدامات کافی انجام دادهاند؟
علینژاد: متاسفانه جوامع غربی آنطور که باید از جان منتقدان جمهوری اسلامی و ایدئولوژی اسلامی در برابر تروریسم این حکومت دفاع کنند، نمیکنند. به عنوان مثال وقتی منتقدان جمهوری اسلامی، از جمله دادخواهان، فعالان مدنی، روزنامهنگاران تلاش برای ویزا و پناهندگی میکنند مراحل بسیار سختی وجود دارد که آنها تایید شده، از این سد عبور کنند و وارد کشورهای امن و آزاد بشوند. در مقابل اما مشاهده میکنیم که نیروهای سپاه، تروریستها چقدر راحت ویزا میگیرند و سفر میکنند. این نشان میدهد که چقدر کشورهای غربی در حال حاضر بی مسولیتی نسبت به اینکه این تروریستها فضا را برای ما ناامن کنند، بی مسولیتی میکنند. در این چهل و پنج سال گذشته چند صد تن و به یقین بالای ۵۰۰ نفر در معرض ترور، آدمربایی و قتلهای جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای ایران بودهاند. به نظر من این وظیفه ماست. ما کسانی هستیم که ماهیت تروریستی جمهوری اسلامی را بیش از هر جامعهای میشناسیم و باید آگاهی رسانی کنیم در جوامع بین المللی که وقتی نوبت جمهوری اسلامی میشود، نباید درگیر «ادبیات صحیح سیاسی» شوند، بلکه باید قوی و محکم اجازه ندهند که مخالفان جمهوری اسلامی فرسنگها دور از ایران مورد تهدید به قتل و ادم ربایی قرار بشوند.
البته انتقاد من به فضای بین المللی به این مساله محدود نمیشود. در رابطه با حضور سران این حکومت در شبکههای اجتماعی هم همین نقد را دارم. خامنهای میلیونها ایرانی را از دسترسی به شبکههای اجتماعی محروم کرده است و شرکتهای غربی اجازه میدهند که چنین افرادی به اسم «آزادی بیان» از این شبکهها استفاده کنند. به همان کسانی اجازه میدهند که در این شبکهها ارتش سایبری بسازند و مخالفان خود را ترور شخصیتی بکنند، که مردم را در ایران به خاطر بیان نظراتشان میکشند. به نظر من حذف و ترور فقط فیزیکی نیست. وقتی اینها میتوانند شبکههای عظیم سایبری بسازند، افترا بزنند، منزوی کنند و فیک نیوز تولید کنند، میتوانند افراد را اول از طریق ترور شخصیتی منزوی کرده و بعد ترور فیزیکی را انجام بدهند. یعنی آنها در این مسیر بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی را با خود همراه میکنند و ترور واقعی را از این طریق هموار میکنند، مانند مورد روح الله زم. شما میبینید در مورد من هم همین روال است. جمهوری اسلامی قاتل می فرستد جلوی خانهام که مرا بکشند، «اف بی آی» این را اعلام میکند و همزمان در شبکههای اجتماعی ارتش سایبری جمهوری اسلامی فعال میشود و این اقدام به ترور را انکار، تحقیر و هجو میکند. تلاش میکند با لودگی آن را تقلیل و غیر جدی جلوه دهند و بعد بخشی از آنچه خود را اپوزیسون مینامد، به این کمپین میپیوندند و این اقدامات را عادیسازی میکند. در واقع جوامع غربی نباید اجازه بدهند که جمهوری اسلامی برای حذف مخالفانش اینگونه بتواند روایت را تغییر دهد. نام این آزادی بیان نیست که ما به علی خامنهایها اجازه بدهیم از شبکههای اجتماعی استفاده کنند.
ههنگاو: نقش یکی از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در این اقدام به ترور شما، چه پیامی در مورد نقش نهادهای حکومتی ایران بە ویژە سپاە در سرکوب مخالفان به جامعه جهانی میرساند؟
علینژاد: نقش یکی از فرماندهان ارشد سپاه در همین نقشه ترور نشان میدهد که چطور این حکومت این ترورها را سیستماتیک انجام میدهد. مثلا نشان میدهد که چطور جمهوری اسلامی با گذاشتن مدتها زمان برای قتل مخالفانش فراتز از مرزهای خودش، برنامه میریزد. از آنجایی که در تمام این سالها ما شاهد بودیم که بارها در خارج از ایران جمهوری اسلامی از تبهکاران برای این ترورها علیه مخالفان خودش استفاده کرده است، با این پرونده مشخص که «اف بی آی» آن را افشا کرد، دیگر جمهوری اسلامی نمیتواند از مسئولیت برنامه ریزی این ترور بگریزد. خاصه لابیهای جمهوری اسلامی در خارج از ایران دیگر نمیتوانند بگویند که «حالا یک فردی خودش سلمان رشدی یا پوریا زراعتی را چاقو زده است به ما چه ربطی دارد». اینجا مشخصا اعلام شده که یک فرمانده سپاه در ایران نشسته بوده است و در حال هدایت و برنامهریزی ترور من بوده است. این پرونده مشخصی در دست ما که از طریقش جلوی لابیهای جمهوری اسلامی در غرب بایستیم و بگوییم سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران یک سازمان تروریستی است.
ههنگاو: با توجه به اینکه شما یکی از منتقدان و مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی هستید، فکر میکنید سازمانهای حقوق بشری، چه مسئولیتی در برابر این نوع تهدیدها برعهده دارند؟ همینطور به نظر شما وسعت اقدامات جمهوری اسلامی در ترور و تهدید فعالان مخالف در خارج از کشور تا چه حد گسترده است؟ آیا میتوانید تخمینی از تعداد یا گستردگی این توطئهها و افرادی که هدف قرار گرفتهاند، ارائه دهید؟
علینژاد؛ اگر راستش را بخواهید من فکر میکنم که سازمانهای حقوق بشری باید چتری درست کنند برای تک تک کسانی که مورد قتل و اقدام تروریستی یا تهدید و تخریب ارتش سایبری جمهوری اسلامی، یعنی مورد ترور شخصیتی و فیزیکی جمهوری اسلامی قرار گرفتند، و ذیل این چتر تحقیق و بررسی جدی کنند که چه قدر قربانیان این اقدامات تروریستی مورد حمایت کشورهای غربی قرار گرفتهاند؟ آیا به اندازه کافی از جان این افراد حمایت میشود؟ کدام کشورها مسئول حفاظت از امنیت و جان آنها هستند؟ نباید این عزیزان در چنین شرایطی تنها باشند. بگذارید صادقانه بگویم که من در دیدارهایم با نهادهای غربی و برا اساس مشاهدات، و بررسیهای شخصیام که با برخی از افراد مورد تهدید جمهوری اسلامی را میشناسم و حتی با آنها صحبت کردهام، متوجه شدم که بسیار افراد زیادی در فضای فعالیت رسانهای، سیاسی و مدنی ما مورد این تهدیدها و ترعیبها قرار گرفتهاند و چقدر حمایتهای بین المللی از این افراد کم است. این افراد به من پیام میدهند، اما آنها آنطور که باید دیده نمیشوند. اینها باید شبکههای خودشان را ذیل این نهادهای حقوق بشری بسازند و با مقامات غربی دیدار کنند و تجربهشان را به اشتراک بگذارند. خب همه در شرایط من نیستند. من میدانم که همه امکانات و امتیاز این را ندارند که شنیده شوند. بسیاری نمیتوانند حرف بزنند چون خانواده هایشان مورد تهدید هستند. آنها به سکوت اجباری تن میدهند و برای همین ما باید یک چتر حمایتی بسازیم که آنها بتوانند ذیل آن چتر پیامشان را برسانند.
ضمنا من فکر میکنم که این کافی نیست. در واقع مسئولیت نهادهای حقوق بشری خصوصا در ساحت جهانی این است که اقدامات عملی برای حمایت از این قربانیان ترور و تهدید به قتل فرامرزی جمهوری اسلامی دسته بندی بکنند و به قانونگذاران کشورهای مختلف راه کار بدهند که یکی از اقدامات شما میتواند این باشد که روابط دیپلماتیکشان را با جمهوری اسلامی محدود کنند و بعد پروندههای مشخص را جلویشان بگذارند تا دست کم در حدی جمهوری اسلامی پاسخگو شود و جلوی این اقدامات به صورت عملی گرفته شود. تا زمانی که این اقدامات عملی صورت نگیرد، بیانیه و محکوم کردن کافی نیست. صادقانهاش این است که جوایز بین المللی در ساحت حقوق بشر جان ما را نجات نمیدهند، انها که بودجههای جهانی دسترسی دارند موظف هستند به حمایت از این بخش از جامعه ما انهم به صورت عملی بپردازند. امیدوارم جامعه جهانی به این باور برسد اینکه فعالان و مردم ایران جان خود را برای مبارزه با این حکمت به خطر میاندازند، تنها برای آزادی خودمان نیست.
علینژاد در پایان تأکید کرد: «فعالان حقوق بشر و مردم ایران در تلاش خود برای آزادی، تنها به دنبال بهبود زندگی خود نیستند، بلکه تلاش میکنند تا صلح و امنیت منطقهای و جهانی را تقویت کنند. باور دارم که پایان یافتن حکومت جمهوری اسلامی، شرطی اساسی برای رسیدن به صلح پایدار در منطقه و جهان است.»
اقدام به ترور و آدمربایی، مانند ناپدیدسازیهای قهری، از شدیدترین موارد نقض حقوق بشر توسط حکومتهای توتالیتر بهشمار میرود. جمهوری اسلامی ایران به دلیل استفاده از ترور و اقدامات تروریستی به عنوان یکی از ابزارهای اصلی حکمرانی داخلی و همچنین بهمنظور گسترش قدرت منطقهای به مرحلهای رسیده است که میتوان آن را «دولت ترور» نامید. چنین حکومتی نه تنها مرزهای داخلی را تحت تأثیر قرار داده، بلکه با بهرهگیری از «دیپلماسی گروگانگیری» که خود بهنوعی یک روش تروریستی است، روابط دیپلماتیک خود را نیز به شیوهای بیسابقه مختل کرده است. با اینکه آمار دقیقی از اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی در دسترس نیست، اما دست کم ۴۶۰ ترور این حکومت تنها در اقلیم کردستان در عراق به ثبت رسیده است.
از زمان تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ و حمایت علنی خمینی از این اقدام که به مسالهای بینالمللی و بلندمدت تبدیل شد، «دیپلماسی گروگانگیری» به یکی از اصول غیررسمی جمهوری اسلامی در مناسبات جهانی تبدیل شده است. از عملیاتهای تروریستی در داخل کشور گرفته تا اقدامات مشخص در اقلیم کردستان عراق، ترکیه، اروپا و حتی گروگانگیری شهروندان آمریکایی و اروپایی و دوتابعیتی، تا حملات علیه یهودیان و انجام عملیاتهای تروریستی در دیگر نقاط دنیا، گستره عملیاتهای تروریستی جمهوری اسلامی چنان وسیع است که حتی در برخی موارد بر روند انتخابات یا روابط دیپلماتیک کشورهای دیگر نیز تأثیر گذاشته است، مانند ماجرای گروگانگیری دیپلماتهای فرانسوی در سال ۱۹۸۵ و پرونده ترور میکونوس در آلمان.
حکومت ایران دارای تعهدات الزامآور بینالمللی است که حکومت را از استفاده از تروریسم دولتی، به ویژه در قلمروهای حاکمیتی سایر کشورها، منع میکند. این تعهدات ریشه در منشور سازمان ملل دارد که اصول حاکمیت ملی و عدم مداخله را در بر میگیرد. به طور مشخص، ماده ۲(۴) منشور سازمان ملل کلیه دولتها را ملزم میکند که از استفاده از زور بهگونهای که تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی یک کشور دیگر را نقض کند، خودداری کنند. اعمال تروریسم دولتی، مانند ترورهای برونمرزی، نقض آشکار این اصول و تخطی جدی از تعهدات قانونی ایران در چارچوب حقوق بینالملل محسوب میشود.